جدول جو
جدول جو

معنی نهان دره - جستجوی لغت در جدول جو

نهان دره
جایی که در آن چیزی پنهان کنند، نهان خانه
تصویری از نهان دره
تصویر نهان دره
فرهنگ فارسی عمید
نهان دره(نِ / نَ دَ رَ / رِ)
نهانخانه. (آنندراج) (برهان قاطع) گنجینه. مخزن. (از برهان). نهندره. (جهانگیری) (رشیدی). رجوع به نهانخانه شود:
یک روز چارپا برد و اسپم از کله
روز دگر اروس و قماش از نهاندره.
پوربهای جامی (از جهانگیری).
، خانه زیرزمینی. (برهان قاطع). رجوع به نهانخانه و نیز رجوع به نهندره شود
لغت نامه دهخدا
نهان دره
نهانخانه (یک روز چار بار برد اسبم از گله روزدگر اروس وقماش ازنهاندره) (پور بهای جامی. جها)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نان ده
تصویر نان ده
نان دهنده، آنکه وسایل امرار معاش کسی را تامین کند، کنایه از کریم، بخشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهان دره
تصویر دهان دره
دهن دره، خمیازه، دم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی یا خواب آلودگی، دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهندره
تصویر نهندره
نهان خانه، مخزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
خمیازه، دم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی یا خواب آلودگی، دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهان دان
تصویر نهان دان
غیب دان، آنکه از غیب آگاه است و غیب و نهان را می داند، دانندۀ غیب، عالم الغیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهان دانه
تصویر نهان دانه
ویژگی گیاهی که دانه اش درون میوه است مانند گلابی و سیب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رَ)
نام ایستگاه راه آهن از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان و آن اولین ایستگاه سمنان به دامغان در کیلومتر 18 است سکنۀ آن همان کارمندان ایستگاهند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان، واقع در 10هزارگزی خاور کردکوی با 720 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِ سِ)
سخی. بخشنده. باذل. پهلودار. (حاشیۀ تاریخ سیستان). نان رسان. نان دهنده. که معاش دیگران تعهد و تأمین کند. که رزق و معیشت اطرافیان و زیردستان رساند: چنو بخشنده و نان ده اگرگوئی که هرگز به سیستان برنیامد. (تاریخ سیستان).
نان دهانم بدین کله داری
نانخورانم بدان گنهکاری.
نظامی (هفت پیکر)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ رَ / رِ)
خمیازه و تثاوب و پاسک و پاشک و فاژ. (ناظم الاطباء). خامیازه. هاک. بیاستو. دهان دره. آسا. (یادداشت مؤلف). دهان دره که خمیازه باشد. (برهان) (از شرفنامۀ منیری) :
کسی را که چشمی رسد ناگهان
دهن دره اش اوفتد در دهان.
نظامی.
- دهن دره کردن، خمیازه کشیدن. فاژیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ نَ / نِ)
در طبیعی، نهان دانگان، مستورالبذور. رستنی هائی که دانۀ آنها پوشیده است مثل باقلا. (لغات فرهنگستان). و نیز رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 124 و 197 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مخفی. مختفی. مکتوم، مخزون. اندوخته:
نهان کرده دینار فرشیدورد
به درویش ده تا نماند به درد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ دَرْ رَ / رِ)
دهن دره. فنجا. بیاستو. هاک. باسک. پاسک. فاژ. خامیازه. خامیاز. ثوباء. تثاؤب. ثأب. بازشدن دهان به صورتی خاص بی اراده و آن علامت خواب یا بعضی امراض عصبی باشد. (یادداشت مؤلف). خروق. خمیازه. (از منتهی الارب). خمیازه را گویند و آن گشودن دهان است به سبب کثرت خواب و بسیاری خمار کیف و کاهلی. (برهان) (لغت فرس اسدی). فاژه و آن گشودن دهان است به سبب کثرت خواب و خمار. (آنندراج). و رجوع به دهن دره و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ هََ دَ رَ / رِ)
نهاندره. (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نهانخانه. مخزن. گنجینه. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به نهاندره شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی که دانه ای در داخل میوه پوشیده و مستور باشد مثل گیلاس و گلابی و جز آن: مستور البذر (نهان دانگان)، یا نهان دانگان. (نو) جمع نهان دانه. رده عظیمی از گیاهان گل دار (پیدا زا) که دانه های آنها در تخمدان بسته ای قرار گرفته و پوسته ای آنها را میپوشاند و معمولا این تخمدان بسته پس از رسیدن میوه گیلاه را تشکیل میدهد: مستور البذور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاندره
تصویر نهاندره
جائی که در آن چیزی پنهان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
گشودن دهان بسبب غلبه خواب یا خماری و یا تنبلی، خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه نان دهد، بخشنده سخی نان رسان: چنوبخشنده ونان ده اگرگویی که هرگزبسیستان برنیامد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهندره
تصویر نهندره
مخزن، نهانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهان دره
تصویر دهان دره
گشودن دهان بسبب غلبه خواب یا خماری و یا تنبلی، خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهندره
تصویر نهندره
((نِ هَ دَ رِ))
نهان خانه، مخزن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهان دره
تصویر دهان دره
((~. دَ رِ))
گشودن دهان به سبب غلبه خواب یا خماری یا تنبلی، خمیازه
فرهنگ فارسی معین
خمیازه، دهن دره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خمیازه، دهان دره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رودخانه ای که از ارتفاع هشتصدمترسی دامنه های شمال غرب کوه
فرهنگ گویش مازندرانی